˙·٠•●♥ ஜمنـ ـو غـــ ـمஜ♥●•٠·˙


مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با
یــک نــگــاه ..



یـــک لبـــــخـنـــد ...


بــه بــازی میـــــگیــــری ..!


مــــــی گـــــوینــــد تـــرفنــدهـــایت ، شـــیطنـــت هــــایت
..



و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم
..



مــــــی گویند ســــاده ام ..!


اما
مــــــــن فـــــقــــــط دوســـتـــــت دارم ...



همیـــــــــن!


و آنــــها ایــــن را
نمـــــــیفــــهمنــــد ..!!

+نوشته شده در برچسب:,ساعت10:29توسط ... | |

سرکلاس نشسته بودم تمام حواسم رو دختری بود که داداشی صدام میکردبه او خیره شده بودم وارزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه.واما اون توجهي به اين مساله نميکرد . آخر کلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست. من جزومو بهش دادم. بهم گفت: ”متشکرم”. ميخوام بهش بگم، ميخوام که بدونه، من نمي خوام فقط “داداشي” باشم. من عاشقشم. اما… من خيلي خجالتي هستم ….. علتش رو نميدونم. تلفن زنگ زد. خودش بود . گريه مي کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پيشش. نميخواست تنها باشه. من هم اينکار رو کردم. وقتي کنارش نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشمهاي معصومش بود. آرزو ميکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ? ساعت ديدن فيلم و خوردن ? بسته چيپس، خواست بره که بخوابه، به من نگاه کرد و گفت: ”متشکرم ” . روز قبل از جشن دانشگاه پيش من اومد. گفت: ”قرارم بهم خورده ، اون نميخواد با من بياد” . من با کسي قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بوديم که اگه زماني هيچکدوممون براي مراسمي پارتنر نداشتيم با هم ديگه باشيم، درست مثل يه “خواهر و برادر”. ما هم با هم به جشن رفتيم. جشن به پايان رسيد . من پشت سر اون ، کنار در خروجي، ايستاده بودم، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زيبا و اون چشمان همچون کريستالش بود. آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه، اما اون مثل من فکر نمي کرد و من اين رو ميدونستم. به من گفت: ”متشکرم ، شب خيلي خوبي داشتيم ” . يه روز گذشت ، سپس يک هفته، يک سال … قبل از اينکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصيلي فرا رسيد. من به اون نگاه مي کردم که درست مثل فرشته ها روي صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگيره. ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهي نمي کرد، و من اينو ميدونستم، قبل از اينکه خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصيلي، با وقار خاص و آروم گفت: تو بهترين داداشي دنيا هستي، متشکرم. ميخوام بهش بگم، ميخوام که بدونه، من نمي خوام فقط “داداشي” باشم. من عاشقشم. اما… من خيلي خجالتي هستم ….. علتش رو نميدونم . نشستم روي صندلي، صندلي ساقدوش، اون دختره حالا داره ازدواج ميکنه، من ديدم که “بله” رو گفت و وارد زندگي جديدي شد. با مرد ديگه اي ازدواج کرد. من ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اينطوري فکر نمي کرد و من اينو ميدونستم. اما قبل از اينکه بره رو به من کرد و گفت: ”تو اومدي ؟ متشکرم” سالهاي خيلي زيادي گذشت. به تابوتي نگاه ميکنم که دختري که من رو داداشي خودش ميدونست توي اون خوابيده، فقط دوستان دوران تحصيلش دور تابوت هستند، يه نفر داره دفتر خاطراتش رو ميخونه، دختري که در دوران تحصيل اون رو نوشته. اين چيزي هست که اون نوشته بود: ” تمام توجهم به اون بود. آرزو ميکردم که عشقش براي من باشه. اما اون توجهي به اين موضوع نداشت و من اينو ميدونستم. من ميخواستم بهش بگم ، ميخواستم که بدونه که نمي خوام فقط براي من يه داداشي باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتي ام … نمي‌دونم … هميشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. …. اي کاش اين کار رو کرده بودم

+نوشته شده در برچسب:,ساعت17:45توسط ... | |

به سلامتی اونایی که تک پرن و با هر آشغالی نمیپرن...

+نوشته شده در برچسب:,ساعت14:7توسط ... | |

میگـטּ : خــــــــــــــــــــבا

 

 

آבمایے رو ڪـﮧ خیلے בوست בاره زیاב امتحاטּمیڪنـﮧ !!

 

اینطور ڪـﮧ مـטּ حساب ڪرבم. حس میڪنم خـבا " בیوونه ے " منـﮧ . . . !!!                                                                                      

+نوشته شده در برچسب:,ساعت13:48توسط ... | |

ادمهابازی کردن رو دوست دارند.....

این تو هستی که انتخاب میکنی......

هم بازیشون باشی.......

یا... اسباب بازیشون...

+نوشته شده در برچسب:,ساعت13:31توسط ... | |

مے گویَنـב مَرگــ



حـَـق اَســتـ ...

خـُــבایــا :



حَقــّمـ را مے خواهـَـمـ ...                                                   

+نوشته شده در برچسب:,ساعت11:44توسط ... | |

از خــاکـــ اومــدیـــم

بــه خــاکـــ بـــاز خــواهـــیــــم گــشــتــــ

مــهـــم ایــنـــه:

لــجـــن نــشــیـــم.

+نوشته شده در برچسب:,ساعت11:29توسط ... | |

دیدی آخر من را لمس کردی ؟ ولی حیف که سنگ قبر من احساس ندارد

+نوشته شده در برچسب:,ساعت23:29توسط ... | |

ســــــــلامتي پسري که لاشــــــي بازي رو بلد بود
اما واسه هيچ دختري امتـــــــحانش نکرد
..

+نوشته شده در برچسب:,ساعت13:44توسط ... | |

درزندگیم به هیچ کس خیانت.جز خودم...!

پایبندی به توخیانت به خودم بود لعنتی...!

+نوشته شده در برچسب:,ساعت12:14توسط ... | |

عادت ندارم درد دلم را ،

به همـه کس بگویم .! ! !

پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم... ،

تا همه فکر کنند

نه دردی دارم و نه
قلبـی

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعت11:15توسط ... | |

 

امروز چه بد دلم گرفته خدایا 

 

 

دلم می خواد برگردم به تنهایی خودم 

 

 

اینجا نگاه های سنگین و حرفای سنگین اذیتم میکنه 

 

 

اونجا هم تنهایی خودم 

 

پس کجای دنیات برم خـــــــــــــدا تو بگو ...

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعت10:45توسط ... | |

حالم از کلمه ی "عزیزم" و "عشقم" بهم می خوره...

من رو همون "ببین" صدا کن;

بی ریایی شرف دارد به ریا کاری . . .

+نوشته شده در برچسب:,ساعت7:55توسط ... | |

ڪـافـﮧ...
مـَشـروب...
شـعـر...
سـیگـار...
هرزگـی...
بـُغـض...
ضـَجــﮧ...
شـَب گـریـﮧ...
دعـا...
خــُـــدا...
لـعنتـی تـو بـا چـﮧ چیـزی فـرامـوش مـی شـوی؟

+نوشته شده در برچسب:,ساعت7:27توسط ... | |

میشنوی؟

گوش کن...

صدایی می آید...

خوب گوش کن...

صدای ناله زمین است...

که مردی با کلنگی

گودالی در حال زدن است...

گودالی به شکل مستطیل...

برای من...

ناله زمین از تیزی کلنگ نیست...

از جا دادن منه بیگناه در خودش است !!!

+نوشته شده در برچسب:,ساعت11:26توسط ... | |

اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز میکشم و میمیرم
مرگ
نه سفری بی بازگشت است
و نه ناگهان محوشدن
مرگ
دوست نداشتن توست

+نوشته شده در برچسب:,ساعت11:15توسط ... | |

بی تو نه شعر می چسبد

نه مرور خاطره

نه سیگار

من دلم آغـــوش می خواهد ، می فهمی ؟؟؟

+نوشته شده در برچسب:,ساعت11:12توسط ... | |

چـِـ ـه بـى پـَــروا....

دِلــ ــم آغـــوش ِ ممنـــوعــِـه اى را مـ ــى خــ ــواهــَـد

كـِـ ـه تنهــــا شـَ ــرعــى بــودنـش را .. .

مــن مــ ـى دانـــَ ـم و

دِلـــ ــم ...

و...

خـــــدا

+نوشته شده در برچسب:,ساعت11:6توسط ... | |

حواست هست !
صدای هق هق گریه هایم..
از گلویی می آید كه تو از رگش به من نزدیك تری!!خـــدا..

+نوشته شده در برچسب:,ساعت10:53توسط ... | |

یادته زیرگنبد کبود
دو تا عاشق بودن و کلی حسود
تقصیر همون حسودا بود که
حالا شده یکی بود یکی نبود

+نوشته شده در برچسب:,ساعت10:47توسط ... | |

فـکــر تـخـریـبــ مـن نـبـاش !

 بــه آخَـــر کــه رسـیـــدی .....

 دَسـتـــ تـکـان بـده

 .......... خــودَم فـرو مـی ریــزم ... !!...........

+نوشته شده در برچسب:,ساعت10:44توسط ... | |

 

وقتی عشقت تنهات گذاشت

نگران خودت نباش که بعد از اون چیکار کنی!

شرمنده دلت باش که بهت اعتماد کرد

+نوشته شده در برچسب:,ساعت10:41توسط ... | |

به سراغ مـــن اگر می آیی

تنــد و آهســته چه فرقی دارد؟

تــــــو به هر جور دلت خواست بـــــیا !

مثل سهراب دگر ، جنس تنهایی من چینــی نیست، که ترک بردارد

مثل آهــــن شده است ،

تـــــو فقط . . . . زود بیا

+نوشته شده در برچسب:,ساعت10:36توسط ... | |

چگونه می شود از خدا گرفت چیزی را که نمی دهد ؟؟

می گویند قسمت نیست، حکمت است...

من قسمت و حکمت نمی فهمم...

تو خدایی...

طاقت را می فهمی...مگر نه ؟؟!!

+نوشته شده در برچسب:,ساعت9:29توسط ... | |


 

سلامتی اون کسی که داشت میرفت 

 

 

گفتم نـــــــــــــرو نمیتونی فراموشم کنی

 

 

برگشت نگام کرد

 

 

گفتم دیدی نمیتونی...

گفت:ببخشید شــــــــــــــــما؟

+نوشته شده در برچسب:,ساعت15:10توسط ... | |

کــــــــاش گاهی زنـــــــــدگی

[◄◄ι] [ ιι ] [■] [►] [ι►►]

      داشــــــت

+نوشته شده در برچسب:,ساعت14:31توسط ... | |

یکی ازم پرسید.میشناسیش!؟؟هزارتاخاطره اومد جلوی چشمم.امافقط یه لبخندزدم وگفتم.میشناختمش

 

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعت14:26توسط ... | |

 

کوچکتر باشد یا بزرگتر چه فرقی می کند!؟

 

باید انقدر مرد باشد

 

 

که پای حرفش بماند

 

تا به ارامش برسی...

 

وگرنه دهان هر نامردی بوی گند " دوستت دارم " های الکی میدهد!!

 

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعت14:5توسط ... | |

بـه سلامتی

همه اونایی که هیچ وقت دستای همدیگه رو رها نکردن...♥♥♥

+نوشته شده در برچسب:,ساعت10:52توسط ... | |

 

غمگینم ، مثل پیرزنی که آخرین سرباز برگشته از جنگ ، پسرش نیست . . .

+نوشته شده در برچسب:,ساعت16:31توسط ... | |

كد جاوا در قالبسرا
www.moisrex..ir